معنی سپاه و ارتش
حل جدول
فرهنگ عمید
تعبیر خواب
لیلا برایت میگوید: دیدن ارتش در خواب، نشانهی نگرانی شما میباشد. برای زنها علاقه داشتن به روابط جنسی است. ارتش در حال جنگ، بیانگر ثروت بزرگ میباشد و رژه ارتش، معنایش موفقیت در مسائل مالی میباشد.
درکتاب سرزمین رویاها آمده است: خواب یک ارتش: نزاع درخانواده
کارل گوستاو یونگ:
دیدن ارتش در خواب سمبلی از نیروی قدرتمندی است که خلاف جهت شما کار میکند. شما ممکن است حس کنید که تعدادشان از شما بیشتر است، زورشان بیشتر است یا تحت فشار هستید و قادر نیستید با این موقعیت سروکار داشته باشید.
خواب دیدن اینکه به ارتش پیوسته اید بیانگر این است که حس میکنید، مافوق و ارشد هستید (حس برتری در مورد خودتان دارید). شما حس میکنید که هیچ کسی برای شما مناسب نیست.
دیدن ارتش در خوابتان بیانگر اختیارات سفت و سخت و سرکوب احساسی است. شاید نیاز دارید که نظم و قدرت بیشتری داشته باشید.
اگر شما به ارتش خدمت کرده اید، پس این خواب ممکن است بیانگر تجارب و خاطرات زندگی واقعی شما باشد.
کتاب سرزمین رویاها: ارتشهای متعدد از کشورهای مختلف: پول وشادی
لغت نامه دهخدا
ارتش. [اَت َ] (اِخ) رودیست در جنوب کیماک. (حدود العالم).
ارتش. [اَ ت ِ] (اِ) لغتی که در این ایام به مجموع سپاهیان مملکت داده اند. رجوع به ارتشتار و ارتیشدار شود.
سپاه
سپاه. [س ِ] (اِ) از پارسی باستان «تَخمه سپاد»، اوستا «سپاذه » (قشون)، ارمنی عاریتی و دخیل «سپه »، استی «افساد» و «افساد» (مقدار بسیار، سپاه، فوج)، پهلوی «سپاه » (مجموعه ٔ لشکریان). رجوع شود به اسپاه، اسبه، سپه. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). فوج و لشکر. (آنندراج). لشکر گشن و انبوه. اسپاه و اسپه از این لغت است. (شرفنامه ٔ منیری). جند. (ترجمان القرآن). جیش. (دهار). عسکر. قشون. لشکر. خیل. (دهار):
خوبان همه سپاهند اوشان خدایگان است
مر نیک بختیم را بر روی او نشان است.
رودکی.
سپاه اندک و رای و دانش فزون
به از لشکر گشن بی رهنمون.
ابوشکور.
سپاهی که نوروز گرد آورد
همه نیست گردش ز ناگه شجام.
دقیقی.
پیاده بدانند و پیل و سپاه
رخ و اسب و رفتار فرزین و شاه.
فردوسی.
رده برکشیده سپاهش دو میل
بدست چپش هفتصد ژنده پیل.
فردوسی.
نباید که بیکار باشدسپاه
نه آسوده از رنج و تدبیر شاه.
اسدی.
با لشکر زمانه و با تیغ تیز دهر
دین و خرد بس است سپاه و سپر مرا.
ناصرخسرو.
تنها یکی سپاه بود دانا
نادانْت با سپاه بود تنها.
ناصرخسرو.
سپاه زنگ بغیبت او [شاه ستارگان] بر لشکر روم چیره گشت. (کلیله و دمنه). || درشت. (آنندراج).
سپاه داذور
سپاه داذور. [س ِ داذْوَ] (اِ مرکب) نام قاضی لشکر (ارتش) که در زمان ساسانیان قوه قضائی به او محول بوده است. (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ص 323). مانند دادستان ارتش.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
فوج و لشکر، خیل
فارسی به عربی
جیش
معادل ابجد
975